چشمانم را می بندم و نامش را زیر لب زمزمه می کنم.
نامش از هر آرامش بخشی، آرامش بخش تر است، اما از خشم آتشین من کاسته نمی شود!
دوباره و سه باره زمزمه کردم، این نام آرامش بخش هر نا آرامی بود، ولی انگار خشم من بیشتر از هر وقت دیگری است.
زمزمه پاسخگو نبود، بی امان و با صدایی بلند، به یک باره از ته دل فریاد زدم:
_خدا!
سر تا سر وجودم غرق آرامشی وصف ناشدنی شد، حتی اسمش هم آرامش می دهد و جان دوباره می بخشد.
دیانا محمدی
درباره این سایت