جان دلم!

چشم هایت بسته است،  نمی دانم صدایم را می شنوی یا نه؟

قلبت نامنظم می تپد.

از روزهایی که بدون تو سپری می شود، می گوییم!

همه از برگشتند، نا امید شده اند، می گویند بر نمی گردی، ولی من هنوزهم به برگشتند، امید وارم، چون می دانم که تو هیچ وقت زیر قولت نمی زنی، خودت گفتی که هیچ وقت تنهایم نمی گذاری، تنهایم نذار صدایم را می شنوی؟

می گویند، دیگر نباید دوستت داشته باشم، چون قرار نیست برگردی، اما من هنوز هم عاشقت هستم، برگرد تا به دیگران ثابت کنم، هنوز هم ارزش پرستیدن را داری.

قلب نامنظمت دیگر نمی تپد، نفس هایت به شماره افتاده، دستانت که تا چند لحظه پیش گرمای عشق بود، یخ کرده، اشک از چشم هایم سرازیر است، تمام دکتر ها تلاش می کنند، تا تو دوباره برگردی، اما دیگر دکتر ها هم امیدی به تو ندارند.

آری، تو رفته ای و دیگر بر نمی گردی، تو مرا تنها گذاشتی، جان دلم!  تو به قولت عمل نکردی.

سالهاست که تو رفتی، اما من هر پنج شنبه به دیدارت می آیم.

 

جان دلم!

بعد از رفتنت، به من می گویند دیوانه، بعد از تو مرا به دیوانه خانه، بردند.

در خیالتم دیدم، که دستت را به سمتم دراز کردی، دستم را به سمتت دراز کردم، اما دستم به سنگ قبرت خورد، دستانم یخ کرده، قلبم نمی زند، امروز دیوانه تو در کنارت جان می دهد، یادت نرود، من هنوز هم عاشقت هستم.

 

ستاره نوری(نفس)

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یادگارخواهی نرخ ارز- قيمت دلار امروز آستارالی نیوز دانلود رایگان سوالات آزمون نان حجیم با جواب تأسیسات ساختمانی یعقوبی همه چی موجوده Mario cobgranuleg زندگي موفق Clint